دوست دارم برم سفر

پارسال شهریور ماه رفتیم سفر این روزا دلم سفر میخواد

یه سفر به سرزمین رویایی

یه جایی مثل اینجا ..

میدونین کجاست؟؟؟

گردنه های حیران اردبیل

نویسنده : مامان شایان
سانحه هواپیمایی

 

وقوع حادثه غمبار سقوط هواپیمای مسافربری مسیر تهران - طبس در نزدیکی فرودگاه مهرآباد که منجر به جان باختن و مصدومیت 48 نفر از هموطنان و همشهریان عزیزم شد موجب تاسف و تاثر گردید.

خبر کشته شدن مهدی عزیز به همراه فرانک همسر مهربانش و آرمینا دختر 15 روزه اش در این حادثه بسیار تاسف برانگیز بود

مراسم تشییع پیکر جان‌باختگان سانحه ، ساعت ۸ صبح پنج‌شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۳ از محل میدان امام رضا(ع) طبس به سمت آستان مبارک حضرت حسین‌بن موسی‌الکاظم(ع) انجام می‌شود.

 و چقدر سخت و خودخواهانه بود ازهم جداکردن پیکر این سه عزیز

نویسنده : مامان شایان
رفتم توی ابرا

جاتون خالی امروز رفتم تاب بازی خخخخ

اگه رفتین پارک حتما امتحانش کنید هی برید بالا و بالاتر

خیلی حال میده

خیلی وقت بود از این کارا نکرده بودم

اصلا هم به این فکر نکنید بقیه بهتون میخندن ، شاد باشید که باعث خنده بقیه هم شدین

خیلی لذت بخشه

این حسم رو مدیون یه دوستم، یه دوست خوووووووب

ممنونتم دوست خوبم

 

نویسنده : مامان شایان
من و دیوار

دلم میخواد همچین پیتیکوب پیتیکوب با سر برم توو دیفال

نویسنده : مامان شایان
باید خودم را ببرم خانه.. من خسته است....!

مشت می کوبم بر در

پنجه میسایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم

خفقان ...

من به تنگ آمده ام از همه چیز

بگذارید هواری بزنم. آی آی با شما هستم این درها را باز کنید

من به دنبال فضائی میگردم

لب بامی...

سرکوهی...

دل صحرائی...

که در آنجا نفسی تازه کنم

می خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد

من هوارم را سر خواهم داد

چاره ی درد مرا باید این داد کند

از شما خفته ی چند

چه کسی میاد با من فریاد کند


نویسنده : مامان شایان
دل

هی رفیق!

زمان است که وفاداری تو را ثابت میکند نه زبان.....

 

:: موضوعات مرتبط: همه چی، عاشقانه، ،
نویسنده : مامان شایان
هندونه آناناسی؟؟!!

 تا حالا هندونه زرد ندیده بودم

رفتیم تهران توو مسیر یه وانتی گوشه خیابون میفروخت کنجکاو شدیم بببینیم چه مزه ایه....

نویسنده : مامان شایان
سالگرد ازدواجمه

مژده ای دل مسیحا نفسی میاید
شوهر خوب مگر گیر کسی میاید

 

شوخی با ازدواج

در یک دعوای زناشویی

مرد: خیال نکن عاشق چشم و ابرویت شده بودم که آمدم تو را گرفتم... نه خیر... مثانه ام عفونت کرده بود!

 

زن: می بینی؟ ازدواج با من باعث شده مرضی نداشته باشی.
مرد: نه خیرخانم، من مرض داشتم که آمدم با تو ازدواج کردم!


نویسنده : مامان شایان
تولدم بود

سلام دوستان گلم باز من برگشتم اول مرداد تولدم بود سفر بودم

اینم کیکیش

نویسنده : مامان شایان